سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته های یه دختر

تو بارون که رفتی....دلم زیرو رو شد

یه بغض شکسته رفیق گلوم شد....

تو بارون که رفتی دل باغچه پژمرد

تمام وجودم تویه اینه خط خورد

هنوز وقتی بارون تو کوچه میباره

دلم غصه داره...دلم بی قراره

نه شب عاشقانست

نه رویا قشنگه

دلم بی تو خونه

دلم بی تو تنگه

 

این اهنگ قمیشی این چند روزه هرچ گوش میدم واسم تکراری نمیشه........

 


نوشته شده در شنبه 90/12/20ساعت 8:21 صبح توسط زهرا نظرات ( ) |

سال 91....نزدیکه.......

چنتا دست فروش با ذوقو شوق دارن از جنساشون تعریف میکنن....

یکی داد میزنه اهااااای بیا اینور بازار

میری اونور بازار...

نه نه ...

اونور بازار دنیا.....

توی یه خونه.....

همه چی حالو هواش عوض میشه....

اصن بویه تغییر حس نمیشه

همه چی مثه همیشست....

یه زن کنارت ایستاده و نگات میکنه

بلند با ذوق....میری پیش یکیو میگی....اهای...عیده....چرا خونه تکونی نمیکنید؟...خرید؟...میوه اجیل....

فقط بهم نگاه میکنه.... تو چشماش غم هستش....

سرشو میندازه پایین.....

دستاشو میگیرم.... با خودم میبرمش سمت پنجره..

پنجره رو باز میکنم....

تمام ریمو پر از هوا میکنم....... بهش میگم ببین...نگا کن...

داره بهار میاد.....

میبرمش....تا یه مرکز خرید....بهش نشون میدم..... ببین چقد ادم اومده واسه خرید....میبینی؟؟؟؟؟؟....

این کفشامو میبینی....همیشه قیمتش 50 تومن بود...اما عید شد 100 تومن....

ولی بازم نتونستم نخرمش...اخه عیده......بهم میاد؟؟؟؟؟ قشنگه؟؟؟؟

جوابم بازم سکوته.....

دستشو اروم فشار میدمو میگم...نمیبینی؟؟؟؟؟؟..... رنگ دنیا داره عوض میشه

اشک تو چشماش جمع میشه ...میگه :.....حالا بیا و تو نگاه کن

دستمو میگیره منو میبره....... دوباره تو همون خونه....

گوشه خونه رو نشون میده....یکی رو ویلچر نشسته....به یه جا خیره شده....

شروع میکنه حرف زدن:........میبینیش؟؟؟؟؟

شوهرمه..... 5 تا عید گذشته.... اما دارم حسرت میکشم که یه بار بهم بگه عیدت مبارک خانومم...........هنوزم فقط نگاه میکنه

یخ میکنم....دستمو میکشه و میبره تو اتاق..... اونی که خوابه...بچمه...... 10 سالشه ..نمیدونم وقتی دوستاش بهش میگن عید چی خریدی چه جوابی داره بده....

بیا...بیا و ببین....

موهامو....سفیدیاشو میبینی؟؟؟؟؟..... نه نه....ببخشید باید بگم...چنتا سیاه میبینی!!!!! اونم اگه بتونی چنتا دونه پیدا کنی

طبقه بالاام صاحب خونمه.....

اونم واسه سال نو پول بیشتری ازمون میخواد!!!!!!......

اره....رنگ دنیا داره عوض میشه....

واسه من تیره تر میشه....

سیاه تر میشه....

 از خود فروشی دختر 18 سالم بهت گفتم؟؟؟؟؟؟؟

فک میکنه نمیدونم...اما میدونم...

اخه وقتی میرفت دست فروشی شهداری نمیذاشت....

اما الان شهداری کاریش نداره!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

مهمون نداریم که میوه بذاریم جلوش...اگرم داشتیم(در یخچالو باز میکنه)....بجز اب هیچی نداشتیم واسه پذیرایی.........

انگار چشمام تازه باز میشد...تازه میدیدم خونه تقریبا خالیه.....

تازه میدیدم...اونور بازار دنیا فقطو فقط خاکستریه....

از کفشام خجالت میکشم.....

اینبار من سکوت میکردمو سرمو مینداختم پایین........

چقد تفاوت تو دنیا!!!!!!!


نوشته شده در چهارشنبه 90/12/17ساعت 10:25 صبح توسط زهرا نظرات ( ) |

بهم میگی گذشت داشته باش! بگذر!

اما از چی؟ مگه میشه؟

بگذرم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

از تخته جمشیدی که روش خاطره نوشتن؟؟؟؟؟؟؟.......از کتابایه خاک خورده تو کتابخونه؟

از 3 هزار میلیاردی که خوردن؟؟؟؟؟؟؟

از سبد خالی فرهنگ کتابخوانی اتوبوسا؟؟؟؟

از ادمی که از فقر جون میده تو بیمارستانا؟؟؟؟؟

از حاجیی که از دین فقط خونه خدا رفتنو یاد گرفته نه دست دیگرانو گرفتن!؟؟؟؟؟

از کسی که از کوروش سواستفاده میکنه برا تبلیغ دین زرتشت؟؟؟؟؟؟

از جوونا بیکار ولی با استعداد؟؟؟؟؟

از بیچارگی تولید کننده ها داخلی؟؟؟؟

از این همه جنسه چینی؟؟؟؟؟

از رشوه و قانون شکنیایه خوده قانون گذارا؟؟؟؟؟

از صدا سیمایی که توش فیلم دهنمکی پخش میکنن؟؟؟؟؟؟؟

از فیلمایه اصغر فرهادی؟

از اسید ریخت رو دخترا؟؟؟؟؟؟؟؟

از پدری که بچشو کشته و هنوز زندست؟؟؟؟

از بیمارستانی که یکی برا فقر توش جون میده؟؟؟؟؟؟

از مادری که خیلی وقته مرد شده؟؟؟؟؟؟

از یخچالی که هیچ وقت تا حالا پر نشده؟؟؟؟؟

از دزدیهایه خیریه ها؟؟؟؟؟ از رفتارشون با بچه یتیما؟

از حق منی که بغض میکنم با دیدن بعضی صحنه ها؟؟؟؟؟؟؟؟

از تویی که پولتو فقط برا شارژ موبایلت خرج میکنی؟

از تویی که بی تفاوت رد میشی؟؟؟؟؟؟

نه نمیگذرم....نمیگذرم

اگه از همش هم بگذرم....از اه بچه یتیمی که سرشو گشنه میذاره زمین.....از دست پینه دار مادرش..... نمیگذرم

من نمیگذرم....تو بگذر....از پول.....ثروت...مقام...پست.....بگذر!

 

اینجا ایران من شده.....سرمو به شیشه تاکسی تکیه میدمو رد میشم...از فقر مالی...فقر فرهنگی.... دزدیا کثیفیا....رد میشم....چشمامو میبندم....چرا نمیبینیم ایران داره میمیره؟؟؟؟؟

نفسم بالا نمیاد....ترجیح میدم بقیه راهو پیاده برم..... 

راننده تاکسی پولو که میگیره میگه من کرایه کل مسیرو ازت میگیرم...هیچی نمیگم....

پیاده میشم....راننده میگه خانوم من خورد ندارم....صد تومن بقیتو بدم....

بازم حس خفگی!....

سرمو میارم پایینو به کل تاکسیو مسافراش میگم....شماام دعوتید.....

 تو جواب نگاه پرسشگرشون میگم....شماام دعوتید.....

به تشییع جنازه ایران....مهد دانش!!!!!....


نوشته شده در سه شنبه 90/12/16ساعت 10:5 صبح توسط زهرا نظرات ( ) |

مرد یعنی کمی ته ریش....

لباس مردونه ای که استینشو تا زده بالا......

سر سنگین....

قدش انقد بلند که وقتی میخوای بوسش کنی بری رو پنجه......

مرد یعنی اشک شاید تو خلوت...جلو بقیه اصلا...

مرد یعنی یه کوه استقامت که هر وقت هر جا کم آوردی بهش تکیه کنی و نشکنی

یعنی غرورو غرورو غرور....

یعنی غیرتو غیرتو غیرت.....

یعنی ظرافت ممنوع...... 

یعنی محبته تویه خشونت....

یعنی غیر قابل پیش بینی...

یعنی محکم .....

یعنی مرد 

(این متنه بالا 2 3 خطش تقلبه..دلنوشته خالی نیستش....:))


نوشته شده در یکشنبه 90/12/14ساعت 9:26 صبح توسط زهرا نظرات ( ) |

هرگزنبودن.........

به تلخی فراموش کردن یک بودن نیست

دکتر علی شریعتی

 

 

 


نوشته شده در شنبه 90/12/13ساعت 2:38 عصر توسط زهرا نظرات ( ) |

دیشب یه متنی بود که تعریف میکرد از فیلم جدایی نادر از سیمینو اسکارو اینا

خیلی ناراحت شدم

اگه اسلامیم بگم هیچی!.....ایرانیم بگم هیچی..........

بازم ناراحتم میکنه...... من دوس ندارم یه عده خر حسابم کنن....

کمی راجع به اسکار تحقیق کنید میفهمید که چجوری و برچه اساسی هستش

من فیلم نگاه نمیکنم چون فیلما ناراحتم میکنه

از این فیلم نقد زیادی شدولی از بعضی فیلما که تقدیرم میشه و همه تشکر میکنن واسم سوختن داره!

مثله فیلم اخراجی 1 و 2 و 3 ده نمکی!

که مثلا حالو روز شهید مجید خدمت بود!......

در صورتی که خانوادش ناراضی بودنو میگفتن مجیدشون اصن برایه دختر نرفته جبهه....داداشش شهید شده و رفته و بعد متحول شده و

اصن مجید خدمت سیگار نمیکشیده و رفیق باز بوده ولی رفیقاش اینجوری نبودنو موتور باز نبوده و حتی زندنم نرفته

جالبه تو فیلم ده نمکی بعد گذشت سالها بازم متحول نشد کسی توش!

خواهش میکنم کمی تحقیق کنید بعد از یه فیلم پیروی کنید! مثه یه ادمی نباشید که غربیها بخوان ازتون سو استفاده کنن..........

ایران داره از بین میره و دل من میسوزه.......

زمانه شاه....دقیق نمیدونم محمد رضا شاه یا رضا شاه!........میخواستن زبان ایرانو عوض کننو انگلیسی فارسی بنویسیمو موفق نشدن

اما الان اروم دارن زبون کشورمونو عوض میکننو ما ساکتیم....... همه انگلیسی فارسی مینویسن

انگلیسی 15 همین زبون دنیاست!!!!!!!!!!! پر از اشکاله و ساده ترین زبان دنیاستو واسه همینم شده زبان بین المللی!

اون وقت ما کلاس میزاریمو اوکی اوکی میکنیم!

بچه ها فرهنگ ادما به زبونشونه.......زبان که عوض بشه فرهنگم عوض میشه:(

به زبون انگلیسی "وومن"...یعنی زن....ولی معنی کلمه میشه وسیله ای برایه مرد!!!!!!

اما تو ایران "زن".....یعنی زندگی......کودوم فرهنگ قشنگتره؟؟؟؟؟؟؟

ایرانو داریم از بین میبریم....فقر فرهنگی بیداد میکنه

همین که به کسی میگیم روشن فکر که غربزده باشه نشون دهنده حماقته!......

فقر نباید تو ایران باشه!.....نه فرهنگی نه مالی....

درسته که الان میخوای تو دلت بگی 3 هزار میلیاردی میدزدن من چیکارم اما رهبرو رئیس جمهورو شهردار هم یه روزی.....تو مردم بودن دیگه!

تو خودتو درس کن....از حالا بچتو درس تربیت کن....شاید الان تاثیر نذاره

اما ایرانه 30 سال دیگه 60 سال دیگه قشنگ میشه.......

بذار ماهاام نقش کوچیکی تو ساختو نگه داری ایران داشته باشیم......

بذار ماام باعث افتخار بعدیا باشیم

خواهش میکنم.....دیگه انگلیسیو قاطی زبون فارسی نکن....

دیگه فارسی انگلیسی ننویس....

دیگه به فرهنگه اشتباه غرب افتخار نکن....

ما ایرانییم....روح شرقی داریم...با احساسیمو کلی با اونوریا فرق داریم.....

نذار مثه اونا بشیم....کمک کن

به کمکتون نیاز دارم

من تنها نمیتونم

خواهش میکنم.......

 

 


نوشته شده در چهارشنبه 90/12/10ساعت 12:0 عصر توسط زهرا نظرات ( ) |

امروز دلم گرفته........

وقتی ادم دلش میگیره و حتی نمیتونه بغض کنه

حتی نمیتونه درد دل کنه

حتی نمیتونه فریاد بزنه.......

با تمام وجودش درک میکنه

تو این دنیا به این بزرگی......

بین این همه ادم که از کنارش رد میشن......

چقد تنهاست..........................................................

و ترجیح میده

سکوت کنه........و فقط تماشا کنه...ادما رو.........

 

(خدایا.... نمیخواستم بنویسم از غمو غصه...

اما ادم بعضی چیزا رو که میبینه دردش میاد.......

بعضی وقتا سکوتو جایز نمیدونم........

مینویسم.برا تو...تا بخونی....

من جوابمو میخوام......)


نوشته شده در سه شنبه 90/12/9ساعت 8:36 عصر توسط زهرا نظرات ( ) |

اشکایی که بی هوا رو گونه هام میریزیه

منی که از همه ی خاطره ها لبریزه

دلی که میخواد بمونه منی که باید بره

حرفی که تو دلمه اما ندونی بهتره

بی خیال حرفایی که تو دلم جا مونده

بی خیال قلبی که اینهمه تنها مونده

اخه دنیایه تو دنیایه دلایه سنگیه

واسه تو فرقی نداره دل من چه رنگیه

مثه تنهایی می مونه با تو همسفر شدن

تویه شهر عاشقی بی خودی در به در شدن

حالو روزمو ببین تا که نگی تنها رفت

اهل عشقو عاشقی نبودو بی پروا رفت


نوشته شده در یکشنبه 90/12/7ساعت 7:2 عصر توسط زهرا نظرات ( ) |

اینو حتما ببینید......

یه عکسه...از دو تا تکواندو کار که همدیگرو تیکه پاره میکنن

من که نتم مشکل داره نمیتونم عکسو بذارم...ولی حتما برید ببینید

http://up5.iranblog.com/images/36779798206745462079.gif

من خودم هزاران بار نشستم این عکسو دیدم:)


نوشته شده در چهارشنبه 90/12/3ساعت 10:29 صبح توسط زهرا نظرات ( ) |


 Design By : Pichak