دلنوشته های یه دختر
اشکایی که بی هوا رو گونه هام میریزیه
منی که از همه ی خاطره ها لبریزه
دلی که میخواد بمونه منی که باید بره
حرفی که تو دلمه اما ندونی بهتره
بی خیال حرفایی که تو دلم جا مونده
بی خیال قلبی که اینهمه تنها مونده
اخه دنیایه تو دنیایه دلایه سنگیه
واسه تو فرقی نداره دل من چه رنگیه
مثه تنهایی می مونه با تو همسفر شدن
تویه شهر عاشقی بی خودی در به در شدن
حالو روزمو ببین تا که نگی تنها رفت
اهل عشقو عاشقی نبودو بی پروا رفت
نوشته شده در یکشنبه 90/12/7ساعت
7:2 عصر توسط زهرا نظرات ( ) |
Design By : Pichak |