دلنوشته های یه دختر
حتی اگه یه دنیا واژه ام کنار هم بچینم
بازم سخته بگم چه حالی دارم
بعضی چیزا رو نه میشه گفت
نه میشه نوشت
این جور موقع ها دلم بارون میخواد....
.................................................................
اصلا بهاره و بارونش...
و بوی خاک بارون خورده....
شاید اسمون ازم دلخوره.....
اخرین بار که میبارید.......
بی توجه بهش رفتم تو ایستگاه اتوبوس نشستم تا قطع بشه
اسمون غرید....فک کنم عصبانی شده بود...
اما من بازم نرفتم زیرش...
اسمونم لج کرد....
شدیدتر بارید...
قطره ها بارون با عصبانیت میخوردن به سقف ایستگاه اما.......
من نرفتم زیر بارون
حتی زیر بارون مثه همیشه دعا هم نکردم
اخه هر سری دعا میکنم.....
هر سری نگامو دخیل میبندم به قطره ها بارون......
بازم حاجت نگامو نمیده......
شاید اسمون ازم دلگیره.....
شاید داره تلافی میکنه و نمیباره.....
..........................................................
.
.
.
.
امروز 30 اردیبهشت...
اهای اسمون....
تا فردا نباری.....دیگه هرچقدم که بباری بارون اردیبهشتی نمیشی هاااااااااااا
فقط 30 روز وقت داری برا بارون بهاری
ناز نکن.... هرچقدم که ناز کنی فایده نداره
دل من نمیاد منت کشی....
.
.
.
.
اهای غریبه هایی که میخونید حرف دلمو
این روزا....
من با اسمون قهرم...
خیلی وقته دلم هوایی شده
اسمون با من لج کرده....
حاجت منو نمیده......
شما به جای من زیر بارون دعا کنید ........
اگه بارید....
Design By : Pichak |