سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته های یه دختر

من عاشق صدا و اهنگای خواجه امیریم

خیلی قشنگ میخونه

اهنگاشو دوس دارم

 

گریه نمی کنم نه اینکه سنگم

گریه غرورم رو به هم می زنه

مرد برای هضم دلتنگی هاش

گریه نمی کنه ، قدم می زنه

گریه نمی کنم ، نه اینکه خوبم

نه اینکه دردی نیست ، نه اینکه شادم

یک اتفاق نصفه نیمه ام که

 

 یهو میون زندگی افتادم

یک ماجرای تلخ ناگزیرم

یک کهکشونم ولی بی ستاره

یک قهوه که هرچی شکر بریزی

بازم همون تلخی ناب رو داره

اگر یکی باشه من رو بفهمه

براش غرورم رو به هم می زنم

گریه که سهله ، زیر چتر شونش

تا آخر دنیا قدم می زنم

گریه نمی کنم نه اینکه سنگم

گریه غرورم رو به هم می زنه


مرد برای هضم دلتنگی هاش

گریه نمی کنه ، قدم می زنه

گریه نمی کنم ، نه اینکه خوبم

نه اینکه دردی نیست ، نه اینکه شادم

یک اتفاق نصفه نیمه ام که 

 

 یهو میون زندگی افتادم

.

.

.

چه بسازی چه نسازی ، دل من کوکه با سازت

همه ی اوج غرورم ، سهم قلب بی نیازت

حال من خوبه با عشقت گر چه دورم از وصالت

واسه من کافیه رویات ، واسه من بسه خیالت

آرزوم ، بودن کنارت ، حتی یک لحظه تو خوابه

چه بپرسی چه نپرسی ، چشم من پر از جوابه

آرزوم ، بودن کنارت ، حتی یک لحظه تو خوابه
چه بپرسی چه نپرسی ، چشم من پر از جوابه

جات رو هیچ کس نمی گیره توی این قلب حقیرم
اگه باشم توی قلبت بدون از خوشی می میرم
چه بری تنهام بذاری ، چه بمونی تو کنارم
عاشقانه هات با هامن ، من به قصه هات دچارم
آرزوم ، بودن کنارت ، حتی یک لحظه تو خوابه

چه بپرسی چه نپرسی ، چشم من پر از جوابه
آرزوم ، بودن کنارت ، حتی یک لحظه تو خوابه
چه بپرسی چه نپرسی ، چشم من پر از جوابه

چه بسازی چه نسازی ، دل من کوکه با سازت

همه ی اوج غرورم ، سهم قلب بی نیازت


حال من خوبه با عشقت گر چه دورم از وصالت


واسه من کافیه رویات ، واسه من بسه خیالت


آرزوم ، بودن کنارت ، حتی یک لحظه تو خوابه

چه بپرسی چه نپرسی ، چشم من پر از جوابه


آرزوم ، بودن کنارت ، حتی یک لحظه تو خوابه

چه بپرسی چه نپرسی ، چشم من پر از جوابه

.

.

.

بذار خیال کنم هنوز ترانه هامو می شنوی

هنوز هوامو داری و هنوز صدامو می شنوی

بذار خیال کنم هنوز یه لحظه از نیازتم

اگه تموم قصه مون هنوز ترانه سازتم

بذار خیال کنم هنوز پر از تب و تاب منی

روزا به فکر دیدنم شبا پر از خواب منی

بذار خیال کنم تو دلتنگیات

غروب که میشه یاد من میفتی

تویی که قصه طلوع عشقو

گفتی و دوست دارمو نگفتی

گفتی و دوست دارمو نگفتی

بذار خیال کنم منم اونکه دلت تنگه براش

اونی که وقتی تنهایی پر می شی از خاطره هاش

اونکه هنوز دوستش داری اونکه هنوز هم نفسه

بذار خیال کنم منم اونی که بودنش بسه

اونی که بودنش بسه

دوباره فال حافظ و دوباره توی فالمی

بذار خیال کنم بذار اگر چه بی خیالمی

اگر چه بی خیالمی

بذار خیال کنم تو دلتنگیات

غروب که میشه یاد من میفتی

تویی که قصه طلوع عشقو

گفتی و دوست دارمو نگفتی

.

.

.




نوشته شده در سه شنبه 90/7/19ساعت 2:10 صبح توسط زهرا نظرات ( ) |


 Design By : Pichak