دلنوشته های یه دختر
ساعتها....
روز ها
ماه ها
سالها....
میانو میرن..
تند و تند...
اما .....قرن ها.... نمیگذرن
من..تو ..ما ...همه
گیر کردیم
تواین قرن
این قرن که بگذره..ماهم ........ میگذریم
یک قرن..... با یک قرن ادم.... میگذره...
تموم میشه.........تموم میشیم
من..گــــ یــــــ ر ...ک ر د م ...
ح ب س... شدم... توی ...این قرن ....از تاریخ
و... هیچکس... نمیتونه نجاتم بده
همه زندانی شدیم...
شاید .....راه نجاتی باشه
شاید.... بشه کاری کرد
که تموم نشد...ادامه داشت
شاید یک نفر...
شاید یک نفر بتونه...بشه ناجی... برای من...برای دنیا
برای قرن ما
مثله بعضی ادما .....توی بعضی قرنها...
که هنوز هم هستن..تموم نشدن....
شاید...راه..نجاتی...باشه...
فک کنم....کمی لکنت قلم گرفتم...
من... کمک نیاز دارم
تو میتونی...
.
.
اللهم عجل لولیک الفرج
نوشته شده در یکشنبه 91/10/24ساعت
3:18 عصر توسط زهرا نظرات ( ) |
Design By : Pichak |