سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته های یه دختر

خسته شدم...نه از تکرار.. 

من عاشق تکرارم....

نه تکرار هرچی....تکرار زندگی....

تنها چیزی که تکرار مییشه و تکراری نمیشه....

عاشق تکرار صدا گنجشکام..عاشق تکرار اسمون ابیم

عاشق تکرار اسمون ابریم

عاشق تکرار بارون

عاشق فرار از زیر تگرگ......

عاشق  تکرار خنده بچه ها

عاشق دیدن دستا تکراری..ولی پر از مهر مامان بزرگ.....

عاشق دیدن زرد شدن برگا و دوباره و سه باره و 4 باره و هزاااااااااار باره......سبز شدنشون 

عاشق تکرارم...تکرار طلوع خورشید....

عاشق اون حس گرفتگی موقع غروب....

عاشق تکرار خدا......

عاشق تکرارم....تکرار زندگی قشنگه

حتی اگه تا اخر عمرم تکرار شه....

ولی.........وقتی مشکل دارم......

وقتی کسی نیست تا بعضی وقتا. .... بهش تکیه بدم.....اروم در گوشم بگه درست میشه......وقتی کسی نیست تا عاشقش بشم

وقتی  اشکامو نمیتونم رو شونه ها کسی بریزم........

وقتی کسی نیست تا دستشو بگیرمو حس کنم قویترینم...همه چی برام خسته کننده میشه...

خسته میشم..........حتی از زندگی........با تمام قشنگیاش........

زمین نمیخورم........ خم نمیشم......

مثه همیشه...محکم وایستادم........ اما خسته......خسته تر از همیشه..........

دوس دارم برم........ یه جایی....یه گوشه ای از زندگی که هنو هیشکی پیداش نکرده  بشینم

انقد بشینم تا یکی بیاد........

دستمو بگیره و منو ببره وسط وسط زندگی.........

یکی که  بتونم بهش بگم.....تکیه گاه..........

یکی که حتی بدون گرفتن دستاش.....حس میکنم خوش بختترینم......

یکی که چشماش راز چشمامو فاش نمیکنه.....

یکی که محکمه..........مثه کوه.......

.........یکی که بتونه عاشقم کنه

و من..عاشق بشم.........خیلی راحت.........

اون موقع....قول میدم هیچ وقت خسته نشم.........

.......هیچ وقت.........


نوشته شده در پنج شنبه 91/1/31ساعت 10:58 صبح توسط زهرا نظرات ( ) |

اهای ادما....چرا ....چرا انقد ساده اید....

ازتون گله دارم....

دارید چیکار میکنید؟...با ایران با خودتون

........

چرا به بهونه ایران اسلام رو از بین میبرد....

حواستون هست؟....

کوروش خوب بود....اره میدونم...

اما برا 2500 سال پیش بودش!.......

کوروش ادم خوبی بود اما دینش (زرتشت).یکتا پرستی نبود

زرتشت حتی دین الهی ام نبوده.... دو گانه پرستی بود..... .......

کوروش پیامبر خدا نبود...اولیا خدا بود.....

 به چی افتخار میکنی؟ به ایرانی که تموم شده؟.

..افتخار نکن سر افکنده باش از ایرانی که ساختی

دارید چیکار میکنید؟.... چسبیدید به بنده خدا و خود خدا رو ول کردید؟

حواستون هست؟.....

به خودتون بیاید

خواهش میکنم.....

چرا میذارید یه عده با استفاده از ایران ایرانو نابود کنن؟

ساده نباشید...

کمی فک کنید....

وقتی ما بخوایم رو ایران تعصب داشته باشیم...چه فرقی داریم با عربا؟

با غربیا نژاد پرست که فقط خودشونو نژاد برتر میدونن؟؟؟؟؟؟؟

ما ایرانییم....نذارید ایرانی بودن تو ماها بمیره......

بذا خیالتونو راحت کنم......

با اسم اسکندرو داریوشو کوروشو اسفندیار! با نماد فروهر....با پارسی گفتن عوض فارسی......تو ایرانی نمیشی......زور نزن.......

 

 


نوشته شده در شنبه 91/1/26ساعت 4:14 عصر توسط زهرا نظرات ( ) |

هوا بارونیه......

صدا بارون که میاد.........

با ذوق میرم جلو پنجره....

بعد بلند به همه اعلام میکنم که داره بارون میاد....

میرم زیر بارونو....

دستامو از هم باز میکنمو........سرمو میگیرم بالایه بالا...تا قطره هاش بخوره رو صورتم.......

یه نفس عمیییییییییق....

دوباره بوی خاک....

عاشق این بوام...

بویی که هیچ وقت هیچ کسی ازش سیر نمیشه.......

فک میکنم....همه الان خوشالن....مگه میشه؟ کسی از اومدن بارون خوشال نباشه؟

اره....حتی اون بچه ای که مشقا فرداشو رو اسفالت خیابونا مینویسه و با اومدن بارون دفتر کتابشو زود جمع میکنه تو بغلش!......

حتی اونی که وسایلاش گوشه خیابونه

یا مردی که زنو بچش زیر پل خوابیدن.......

یا اونی که کفشاش با اومدن بارون پر از اب میشه

شاید اگه من جا اونا بودم....وقتی بارون میومد...انقد ضعیف بودم که .... میزدم زیر گریه!.....و با خدا قهر میکردم

فک کنم...خیلی قدرت میخواد....با تموم اینا زیر بارون لبخند بزنیو...بگی:...خدایا شکرت.....

اره باید خیلی قوی باشی

خدایا......

کمکشون کن....


نوشته شده در شنبه 91/1/26ساعت 1:16 عصر توسط زهرا نظرات ( ) |

تو کوچه ها بدون. هدف مشخص قدم. میزنم...........

سرم رو انداختم پایین....انقد که بتونم قدم ها خودمو ببینم........

بازم همون بغض قدیمی میاد سراغ گلوم........

تو دلم ارومکی میگم:..

چرا باید اینجوری میشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟..............خدایا......حواست به من هست؟؟؟؟؟؟؟

سرمو میارم بالا ....... چشمم میخوره به گنجشکی که چند متر جلوتر....

نوک میزنه به پوست کیکی که افتاده رو زمین.........

یه لبخند میاد رو لبم..... اینسری نه تو دلم نه ارومکی.

بلنده بلند میگم...

خدایاااااااااااااااااااااااااااا دوست دارمممممممممممممممممم


نوشته شده در یکشنبه 91/1/20ساعت 3:55 عصر توسط زهرا نظرات ( ) |

دلم  اغوش گرمت رو میخواد.....

انقد گرررررررررررررررررررررررررم..........

که سردی تو رو از یاد ببرم...

که یادمم نیوفته که یه روزی........ سرد بودی....

بیا....

بغلم کن....

گرمه گرم...

منو در اغوشت بگیر.....

محکم......

بذار از گرمایه اغوشت بسوزم....نه سوز و سرما حرفات......

 

 

اون فرهاد بود........

که تیشه میزد....... که دل کوه رو میشکافتو میشکست.......

و این منم...... زهرایه ضعیف....

که حتی نمیتونه تیشه بزنه و بغضشو بشکنه......

انقد ضعیف که یه بغض خفش میکنه..........

 

 

 


 

 


نوشته شده در یکشنبه 91/1/20ساعت 12:7 عصر توسط زهرا نظرات ( ) |

اینجور موقع هاست که بیشتر از هروقت به وجودش نیاز دارمو نیست.....

و من فقط دلم فقط یه خدا میخواد.......

یه خدا!

یه خدا نمیخوام که قوی باشه...نمیخوام که بزرگترین باشه نمیخوام مهربون ترین باشه فقط باشه!...... فقط ساکت نباشه!

فقط یه خدا باشه که وقتی دلم از ادماش میگیره!..........

. وقتی ته دلم باهاش حرف میزنم......

وقتی دلمو میشکننو فقط یه بغض تو گلوم گیر میکنه! و نمیتونم حرفی بزنم......... ارومکی تو دلم میگم.:....خدایا........

همه چیو ببینه و بخونه....و ......... سکوت نکنه.........

اروم بگه:....... میدونم! میدونم بنده کوچولویه من!..از دلت خبر دارم...... 

منم بشینمو کلیییییییییییییی براش حرف بزنم........... و اونو با دست نشون بدمو بگم:....... اوناهاش...ببینش خدا! اون اذیتم کرده....اون دلمو شکسته.......

خداام اشکامو پاک کنه و موهامو ناز کنه و بگه........: اشکال نداره! تموم میشه! قول میدم  زود بیای پیش خودمو تموم بشه....غصه نخور.......

دلم یه خدا میخوااااااااااااااااااااااااااااااااد......... اصلا نمیخوام مهربون باشه........ فقط یه خدا باشه که سکوت نکنه.......

یه خدا که وقتی بغض میکنم تا ته دلمو بخونه و بگه: حقته..بکش.... همش از سادگیته..... داری چوب سادگیتو میخوری..............

دلم یه خدا میخواد که ساکت نباشه!......

که سکوت نکنه...... مهم نیست بزرگ بودنش.......

یه خدا که بگه : من هستم....میشنوم...میبینم.........

یه خدا..که وقتی دلم میگیره......... باهاش قهر میکنم........ میام تو دنیا مجازیو مینویسم" یه خدا میخوام که سکوت نکنه"........!

بخنده و بگه.....: زهرا کوچولو........ میشنوم....لج نکن....... من میشنوم.....من سکوت نمیکنم.....من هستم..........


نوشته شده در چهارشنبه 91/1/16ساعت 10:51 صبح توسط زهرا نظرات ( ) |

امروز نوشته بود یه نوع گرگ هست که داره منقرض میشه....

دارن ازش محافظت میکنن.........

خندم گرفت..... 

دنیا پر از گرگه..... 

بهتره بگیم چیزی به اسم انسان داره منقرض میشه....

تعدادشون کم شده....انگشت شمارن.......

کاش یه جاام برا محافظت ازشون درس میکردن!

روشم مینوشتن....سازمان حمایت از ادمیزاد در حال انقراض!

چقد شعر فریدون مشیری قشنگه:

از همان روزی که دست حضرت قابیل....

گشت الوده به خون حضرت هابیل....

ادمیت مرد گرچه ادم زنده بود......

......... قرن ها رفتو رفت.....سالها از مرگ ادم هم گذشت.....

ادمیت برنگشت....

قرن ما...روزگار مرگ انسانیت است.........

.

.

 

خدایا....از بنده هات میترسم.....

اصلا مثه خودت نیستن....

با اینکه تو از روح خودت گذاشتی تو قلباشون...

.نمیدونم چرا ادما رو اینجوری افریدی....هرچی هستن....به جز ادم

تو وجودشون هرچی هست.....جز انسانیت....

بین این ادما دارم میترسمو فقط یه چی ارومم میکنه....:

الا بذکر الله تطمئن القلوب.......


نوشته شده در چهارشنبه 91/1/16ساعت 10:50 صبح توسط زهرا نظرات ( ) |


 Design By : Pichak