سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته های یه دختر

* بهترین دوست، خداست، او آن قدر خوب است که اگر یک گل به او تقدیم کنید دسته گلی تقدیم تان می کند و خوب تر از آن است که اگر دسته گلی به آب دادیم، دسته گل هایش را پس بگیرد.

* اگر پیام خدا رو خوب دریافت نکردید، به «فرستنده ها» دست نزنید، «گیرنده ها» را تنظیم کنید.

* خداوند، گوش ها و چشم ها را در سر قرار داده است تا تنها سخنان و صحنه های بالا و والا را جست و جو کنیم.

* خود را ارزان نفروشیم، در فروشگاه بزرگ هستی روی قلب انسان نوشته اند: قیمت=خدا!

* این همه خود را تحقیر نکنید، خداوند پس از ساختن شما به خود تبریک گفت.

* وقتی احساس غربت می کنید یادتان باشد که خدا همین نزدیکی است.

* یادمان باشد که خدا هیچ وقت ما را از یاد نبرده است.

* کسی که با خدا حرف نمی زند، صحبت کردن نمی داند.

* آنکه خدا را باور نکرده است، خود را انکار کرده است.

* کسی که با خدا قهر است، هرگز با خودش آشنی نمی کند.

* خدا بی گناه است در پروند? نگاه تان تجدید نظر کنید.

* ما خلیف? خداییم، مثل خدا باشیم، قابل دسترس در همه جا و همه گاه.

* آنکه  خدا را از زندگیش سانسور کند همیشه دچار خود سانسوری خواهد بود.

* خدا از آن کس که روزهایش بیهوده می گذرد، نمی گذرد.

* بیهوده گفته اند تنها «صداست» که می ماند، تنها «خداست» که می ماند.

* روزی که خدا همه چیز را قسمت کرد، خود را به خوبان بخشید.

* برای اثبات کوری کافیست که انسان چشم های نگران خدا را نبیند.

* شکسته های دلت را به بازار خدا ببر، خدا، خود بهای شکسته دلان است.

* به چشم های خود دروغ نگوییم، خدا دیدنی است.

* چشم هایی که خدا را نبینند، دو گودال مخوفند که بر صورت انسان دهن باز کرده اند.

* امروز از دیروز به مرگ نزدیک تریم به خدا چطور؟

*اگر از خدا بپرسید کیستی؟ در جواب «ما» را معرفی خواهد کرد! ما بهترین معرف خداییم، آیا اگر از ما بپرسند کیستی؟ خدا را معرفی خواهیم کرد؟

* وقتی خدا هست هیچ دلیلی برای ناامیدی نیست.

* آسمان، چشم آبی خداست، نگران همیش? من و تو.

* خداوند سند آسمان را به نام کسانی که در زمین خانه ندارند امضا کرده است.


نوشته شده در چهارشنبه 90/9/30ساعت 10:16 عصر توسط زهرا نظرات ( ) |

سلام سلام.... این مطلبو از یکی از دوستام تو یه سایت دیگه دزدیدم

ادرسشم میدم تا نگاه کنه و ببینه

 

دوست خوبم لطفا یه لیوان اب یخ بخور عصبانیتت که تموم شد خواستی نظر بده پوزخند

.

.

.

من به مدرسه میرفتم تا درس بخوانم،ولی او...

من به مدرسه میرفتم تا درس بخوانم
تو به مدرسه میرفتی به تو گفته بودند باید دکتر شوی
او هم به مدرسه میرفت اما نمی دانست چرا

من پول تو جیبی ام را هفتگی از پدرم میگرفتم
... تو پول تو جیبی نمی گرفتی همیشه پول در خانه ی شما دم دست بود
او هر روز بعد از مدزسه کنار خیابان آدامس میفروخت

معلم گفته بود انشا بنویسید
موضوع این بود علم بهتر است یا ثروت

من نوشته بودم علم بهتر است
مادرم می گفت با علم می توان به ثروت رسید
تو نوشته بودی علم بهتر است
شاید پدرت گفته بود تو از ثروت بی نیازی
او اما انشا ننوشته بود برگه ی او سفید بود
خودکارش روز قبل تمام شده بود

معلم آن روز او را تنبیه کرد
بقیه بچه ها به او خندیدند
آن روز او برای تمام نداشته هایش گریه کرد
هیچ کس نفهمید که او چقدر احساس حقارت کرد
خوب معلم نمی دانست او پول خرید یک خودکار را نداشته
شاید معلم هم نمی دانست ثروت و علم
گاهی به هم گره می خورند
گاهی نمی شود بی ثروت از علم چیزی نوشت

من در خانه ای بزرگ می شدم که بهار
توی حیاطش بوی پیچ امین الدوله می آمد
تو در خانه ای بزرگ می شدی که شب ها در آن
بوی دسته گل هایی می پیچید که پدرت برای مادرت می خرید
او اما در خانه ای بزرگ می شد که در و دیوارش
بوی سیگار و تریاکی را می داد که پدرش می کشید

سال های آخر دبیرستان بود
باید آماده می شدیم برای ساختن آینده

من باید بیشتر درس می خواندم دنبال کلاس های تقویتی بودم
تو تحصیل در دانشگاه های خارج از کشور برایت آینده ی بهتری را رقم می زد
او اما نه انگیزه داشت نه پول، درس را رها کرد و دنبال کار می گشت


روزنامه چاپ شده بود
هر کس دنبال چیزی در روزنامه می گشت

من رفتم روزنامه بخرم که اسمم را در صفحه ی قبولی های کنکور جستجو کنم
تو رفتی روزنامه بخری تا دنبال آگهی اعزام دانشجو به خارج از کشور بگردی
او اما نامش در روزنامه بود روز قبل در یک نزاع خیابانی کسی را کشته بود

من آن روز خوشحال تر از آن بودم
که بخواهم به این فکر کنم که کسی کسی را کشته است
تو آن روز هم مثل همیشه بعد از دیدن عکس های روزنامه
آن را به به کناری انداختی
او اما آنجا بود در بین صفحات روزنامه
برای اولین بار بود در زندگی اش
که این همه به او توجه شده بود !!!

چند سال گذشت
وقت گرفتن نتایج بود

من منتظر گرفتن مدارک دانشگاهی ام بودم
تو می خواستی با مدرک پزشکی ات برگردی، همان آرزوی دیرینه ی پدرت
او اما هر روز منتظر شنیدن صدور حکم اعدامش بود

وقت قضاوت بود
جامعه ی ما همیشه قضاوت می کند

من خوشحال بودم که که مرا تحسین می کنند
تو به خود می بالیدی که جامعه ات به تو افتخار می کند
او شرمسار بود که سرزنش و نفرینش می کنند

زندگی ادامه دارد ...
هیچ وقت پایان نمی گیرد ...

من موفقم من میگویم نتیجه ی تلاش خودم است!!!
تو خیلی موفقی تو میگویی نتیجه ی پشت کار خودت است!!!
او اما زیر مشتی خاک است مردم گفتند مقصر خودش است !!!

من ، تو ، او
هیچگاه در کنار هم نبودیم
هیچگاه یکدیگر را نشناختیم

اما من و تو اگر به جای او بودیم
آخر داستان چگونه بود ؟؟؟!!!

نوشته شده در سه شنبه 90/9/29ساعت 8:19 عصر توسط زهرا نظرات ( ) |

سلام سلام.... من پارسالم اینکارو کردم.... حالا با اسم بچه های جدید

اسم بعضیا نیست اسم بعضیاام عوض شده اما خب واسه شماست دیگه...نظر فراموش نشه:

 

یک صبح دیگه....... از خواب که بیدار شدم قبل از هرکاری جلوی تخت" نی نی زهرا" رفتم......

جوری خواب بود که انگار نه انگار این همون بچه ی "شیطون" هست که از درو دیوار میره بالا...."لپ لپی" که "ارش" برایش خریده بود را برداشتم و توی کمد گذاشتم...

تلوزیون را روشن کردم...مجری تلوزیون میگفت امروز به دلیل مشکلات "دکتر رحمت سخنی " نتوانسته بیاید و به جایش "دکتر ستوده" امده است...

برای اماده کردن صبحانه به اشپزخانه رفتم..

یک روزنامه که احتمالا "معین" امروز صبح موقع سرکار رفتن میخوانده.... نگاهی به تیترها انداختم:

تعطیل شدن "نشریه ظهور"

جای "هاله" از ریکا استفاده کنیم

دزد: رایانه ای" به اسم مستعار "اف 1" دستگیر شد

"بلای اسمانی" بر سر یک "داستان سرا" ی جوان..........

از یخچال شیر را برداشتم.....یادم امد مهدیه دیشب به کنایه گفته بود ....دیگه حتی "خاتون" هم از یخچال بدون "برچسب انرژی" استفاده نمیکنه.......

و من جوابی نداشتم جز یک "تبسم"......

صدای "موذن" بلند شد.......

در دلم برای "ظهور یک منجی " دعا کردم....... صدای گریه ی "زهرا" بلند شد.....

حرف مهدیه را فراموش کردم و به طرف "شاهزاده" کوچولوی خودم رفتم.........

(چطور بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟)


نوشته شده در دوشنبه 90/9/28ساعت 6:37 عصر توسط زهرا نظرات ( ) |

سلام سلام..... خب اگه تا حالا تو وبمم نیومده باشیدا از تاریخ معلومه که خیلی وقته نبودم....

خلاصه اومدمو میبینم 83 تا پیام خصوصی دارم که همش پیام همگانیه و فقط 3 تاش برای منه!!!!!!!

خدایی حق دارم پوست همه رو بکنم یا نه

اما هیف که نبودم تو 10 روز محرم

خیلی چیزا بود که دوس داشتم بنویسم

از همه چی

از همین کامپیوتر جدیدم که سرم کلاه رفت (اشنا بود حالا!!!! من از غریبه هرگز ننالم همینه دیگه)

از ای دی اس الم....

از فراماسونا که همش حرصم میدن

از مامانم و اجیم

از خرگوش داداشم که اسمش اقای تامیه و نازه(من بهش میگم چنگیز)!!!!!

از یه ادم پرو که الان پیامشو دیدم(رو نیست که.... احمق...خر)!!!!!!!!

از محرم

از اقای فخری که حال داده و 2 تومن عیدی داده

از عید غدیر ا

ز جواب سوال یکی از بچه های پارسی که وبمو میخوند و نظر نمیداد که جوابشو واسش میذارم

از خودم

از اوباما

از همه و همه و همه

الان حس نوشتن همشو ندارم اما تا شب کلی مینویسم


نوشته شده در دوشنبه 90/9/28ساعت 5:49 عصر توسط زهرا نظرات ( ) |

متن آهنگ خاتون احسان خواجه امیری

همراه عشق و آرزو خاتون رنج و آبرو
بشکن سکوت صبرتو احساستو با من بگو
با من بگو وقتی که من درگیر ایثار تو ام
وقتی که آزادم ولی بازم گرفتار تو ام
خوابای من طوفانیه از موجهای انفجار
آرامش دریای من قلبمو تا ساحل بیار
بال فرشته س دست تو محرم ترین مرهم تویی
حتی اگه نبینمت بازم میفهمم تویی
چیزی نمیخوام آدما از حرف خستم بس کنید
من هر قراری داشتم با عشق بستم بس کنید
بی ادعای خوب من تاوان عشقت سخت بود
زخمی ترین مرد زمین باصبر تو خوشبخت بود
همراه عشق و آرزو خاتون رنج و آبرو
بشکن سکوت صبرتو احساستو با من بگو

احسان خواجه امیری

دانلود اهنگ خاتون خواجه امیری

 


نوشته شده در سه شنبه 90/8/10ساعت 12:0 عصر توسط زهرا نظرات ( ) |

اینم اهنگ خواجه امیری برای دانلود

برای دوستم گذاشتم

اینم متنش

حرف دلم:

برام هیچ حسی شبیه تو نیست ! 

 کنار تو درگیر آرامشم

همین از تمام جهان کافیه ..

همین که کنارت نفس میکشم

برام هیچ حسی شبیه تو نیست

تو پایان هر جستجوی منی

تماشای تو عین آرامشه  .. 

 تو زیباترین آرزوی منی

منو از این عذاب رها نمیکنی

کنارمی به من نگاه نمیکنی

تمام قلب تو به من نمیرسه

همینکه فکرمی برای من بسه

از این عادت با تو بودن هنوز

ببین لحظه لحظم کنارت خوشه

همین عادت با تو بودن یه روز

 اگه بی تو باشم منو میکشه

یه وقتایی انقدر حالم بده

که میپرسم از هر کسی حالتو

یه روزایی حس میکنم پشت من

همه شهر میگرده دنبال تو

 

 

خواننده احسان خواجه امیری

شعر از روزبه بمانی

آهنگساز : علیرضا افکاری

تنظیم : هومن نامداری

دانلود اهنگ نابرده رنج از احسان خواجه امیری      (فرمت mp3)


نوشته شده در سه شنبه 90/8/10ساعت 11:27 صبح توسط زهرا نظرات ( ) |

چند روز پیش فک میکردم که چرا بعضیا از کلمه انگلیسی استفاده میکنن؟؟؟؟؟

 

     همچین جلو روت اوکی اوکی میکنه در حده

i am a cat

 

سواد نداره هااااااااااا

 گفتم زهرا داریم ارزش زبون فارسیو از بین میبریم کلاسم میدیمااااااااا

تو کودوم کشور شعراییی در حد حافظو سعدی پیدا میشه

جالبه انگلیسی پونزدهمین زبون دنیاست

مثلا چرا کلاس داره که به ذوق زده بگن سورپرایز؟؟؟؟؟؟؟؟


 

 

اخه پدر بیامرز مگه اونا اختراع نکردن؟؟؟؟؟؟ خب اسمم حق دارن بذارن واسش

اونا به الکل که رازی جون اختراع کرده همون الکل میگن

ماام باید به اختراعاتشون همونو بگیم اما دیگه زبون فارسیو که نباید عوض کنیم که.....

مثل باشه چشم یا پوتین که دیگه حق نامگذاریش ماله اونا نیستش

نذاریم زبون شیرین فارسی از بین بره

هرچند اشکالاتش کم نیست اما در حد زبون انگلیسی پر اشکال نیستش!!!!!!

دست گلم درد نکنه که تایپ میکنم واسه اطلاعات شما!!!!!تشکر فراموش نشه!!!!


نوشته شده در دوشنبه 90/8/9ساعت 5:19 عصر توسط زهرا نظرات ( ) |

پشت پرده تهیه یکی از غذاهای "مک دونالد"!
قساوت انسان نماهای وحشی غربی برای لذت بیشتر!
این هم از قلب کثیف مدافعان حقوق بشر!

 

به گزارش رجا غذایی به نامFoie Gras به معنی جگر چرب غذای تجملی و گران قیمتی است که منشاء آن فرانسه است و در رستورانهایی چون مک دونالد و کی اف سی سرو می شود. برای تهیه این غذا مرغابی و غازها را مجبور می کنند مقدار زیادی چربی بخورند تا بیش از اندازه چاق شوند و به بیماری جگر چرب مبتلا شوند. پرندگان مجبور می شوند مقدار زیادی روغن و غذای چرب بخورند حتی اگر میلی به خوردن آن نداشته باشند.

یک لوله فلزی از گلوی حیوان به داخل معده وارد می کنند و به حیوان غذا می خورانند تا حدی که جگر آنها بزرگ و بزرگتر شود؛

سپس آنها را درون قفس های بسیار کوچک قرار می دهند و آنها را مجبور می کنند که در یک حالت ثابت و بدون حرکت بایستند تا انرژی مصرف نکنند.

خوب نگاه کنید. می توانید غم را در چشمهای او ببینید؟

پاهای آنها در اثر ایستادن های ثابت و طولانی مدت ورم می کند. و نمی توانند بخوابند. و البته نیازی هم به خواب نیست چون دوباره مجبور هستند غذا بخورند. آنها سعی می کنند از جان خود دفاع کنند، اما این تلاش هم بی فایده است. آنها را مجبور به خوردن می کنند تا جایی که بمیرند و یا بدن آنها نتواند این مقدار غذا را تحمل کنند. همانطور که می بینید غذا از دهان حیوان بیرون زده

آنهایی زنده می‌مانند، بیمار می شوند و از مخرج آنها هنگام دفع مدفوع خون جاری می شود

آنها نه تنها از ناحیه دهان و گلو دچار جراحت می شوند، بلکه تمام مدت زندگی غم انگیز خود از دل درد و ورم و درد پا عذاب می کشند. نه خوابی دارند و نه حرکت و جنب و جوشی، که مطابق غریزه خود و مطابق آزادی و زندگی که خداوند به آنها داده بتوانند آسمان را ببینند ، روی زمین راه بروند و در آب شنا کنند. در عکس زیر می توانید جگر چرب را در مقایسه با جگر معمولی حیوان ببینید:

از خودمان شروع کنیم. قبل از خوردن هر چیز تفکر کنیم که چه می خوریم و به چه قیمتی. به سلامتی خود و جان حیوانات اهمیت دهیم. غذایی که زجر دادن و شکنجه شدن حیوانات تهیه شود جز سم و سرطان چیزی عایدمان نخواهد کرد

حیوونای کثیف احمق.....واقعا پول انقد ارزش داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟ کاش اندازه یه حیوون بودید لااقل....موجودای کثیف اسم ادم واسشون زیاده


نوشته شده در دوشنبه 90/8/2ساعت 1:45 عصر توسط زهرا نظرات ( ) |

خب بازم سلام

امروز یه متن مینویسم شاید خیلیا قبول نکنن

ولی قبل از نظر تحقیق کنید دیگه وگرنه من میدونم و شماها!!!!!!!!

خب امروز داشتم فک میکردم به معنای کلمات و اینا...

مثلا اسمان.... گفتم زهرا؟؟؟؟؟ چرا میگن اسمان؟؟؟؟؟؟ چرا نمیگن زمین خب......!!!!!!

با کمی تحقیقات زهرا محقق فهمید اس یعنی سنگ..مان یعنی مانند

چون قدیم فک میکردن زمین مثه کاسه میمونه اسمونم یه سنگه که روی این کاسه هستش!!!!!

چقد خنگ بودناااااا..... گالیله روحت شاد واقعا...نیوتن جان دست شماام درد نکنه

و همچنین تشکر میکنم از ادیسون که برق رو اختراع کردند و بقیه دانشمندان رفته و مانده در دنیا!!!!!!!

فاتحهههههههه!!!!!!!

خب بحثو بچسبیم... اره خلاصه اینکه رسیدم به کلمه زن.... جالب بود واقعا!!!!!!!!!!!!!!!

زن  به خارجی میشه "وومن".... مرد میشه "من"

 تو انگلیسی "وو" یهنی وسیله و "من" یعنی مرد

با این حساب "وومن" به انگلیسی یعنی وسیله ی مرد!!!!!!!!!!!!!!!

احمقایه خنگول!!!!!

ولی جالبه که زن تو ایران به معنی زندگی هست

خدایی اون لحظه گفتم زهرا ببین کیا دارن دم از تساوی حقوق زنو مرد میزنن

خلاصه زهرا پوارو یه معما را با فکرایه خودش حل کرد رفت

زهرا دیگه بسته زیادی نوشتی

لطفا هرکی اینو خوند نظرشو راجع به این معنی به نی نی زهرا بگه ببینم شما چی فک میکنید

با تشکر از خودم که اینو نوشتم

با تشکر از خودت که اینو خوندی

با تشکر از خودش که نظر میده

با تشکر از خانواده رجبی و با تشکر از شهرداری منطقه 1 ،2 ،3 ،4، 5 ،6 ،7 ،8 و 9 تهران بزرگ یا کوچک(اندازه فرق نمیکنه)

با تشکر از دوستان تظاهراتی در کشورهای عربی

با تشکر از فلسطین که ثابت میکنه بدتر از ایرانم هست

با تشکر از شهداری لس انجلس که حمایت خارجی کردن

با تشکر از اقای فخری که کل پارسی رو پولی کردن.... وبا تشکر از مامانم که شاممونو فرستاد خونه ابجیم...اینجا شام نبود!!!!!!

 


نوشته شده در یکشنبه 90/8/1ساعت 9:0 عصر توسط زهرا نظرات ( ) |

دیگه نیاز به فک کردن نداره!!!!!!!

..........................................................

 دیگر

 

چیزی نمانده که بفروشم

برای اجاره های پس افتاده . . . !

 

راستی سه هزار میلیارد را

با چند صفر می نویسند ؟!

 

کوخ من از

سنگینی کاخ تو

ویران گشته است . . !

 

- شش ماه دویدم برای وام

گفتند : پنج میلیون بیار . .با دو ضامن

ده میلیون بگیر . .

پانزده میلیون باز گردان . . . !

 

پنجاه تومان دیگر اگر داشتم

امروز را بی نان

به خانه نمی رفتم . . !

 

پس کجایند ؟!

چرخ دنده های صنعت . .

کارخانه های تولید . .

تا . . تار بر پودشان کشند

دست های خالی ی

کارگران بی کار . .

بیوه گان سرخ صورت

از سیلی . .

 

کودکان التماس . .

کودکان خواهش . .

کودکان شکنجه . . . !

 

عجیب نیست

اگر کبوتران . . کنار پنجره ی ما

دانه می پاشند . .

آخر دهان باز کودکان مرا

هر روز

از پشت همین پنجره  می بینند . . . !

 

 

 

چه تلخ چنگ می نوازد با
 
دنده های نحیف کودک
 
پوست بر استخوان چسبیده اش . . .
 

 
چه تلخ می کشاند دست
 
رو به هر ناکس نان به دست . . .
 
دیگر آرواره هایش حتی
 
توان جویدن ندارد .
 
_ می خواهم چربی های شکمم را
 
ساکشن کنم . .
 
-: دل کودک من اما چون طبل
 
تو خالی ست . . .

 
_
دلبندم باز آب پرتقالش تلخ شد . . .
 
-: قطره ای آب در حلق کودکم بچکانید . . .
 

_ چند واحد دیگر ساخته ام برای اجاره . .
 
 برای فروش . .
 

-: لاشخوران مرگ کودک مرا
 
به انتظار نشسته اند . . . 
 
هیچ کس در جهان گرسنه نمی ماند
 
اگر دزدان آب و نان
 
صد هزاران دلار
 
کمک های مردمی را
 
بین راه
 
بین خویش
 
تقسیم نمی کردند !
 

(هر 2 تا شهر برای امیر بابک یحیی پور)

 


نوشته شده در شنبه 90/7/30ساعت 3:8 عصر توسط زهرا نظرات ( ) |

<   <<   6   7   8   9   10      >

 Design By : Pichak